...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

9


بشرا اولین دختری بود که دوست داشتم

هم سرویسیِ چهارم دبستان !

الان که فک می‌کنم یک شباهت‌های اساسی‌ با خانوم ی داشت

یک روز صبح اومد توی سرویس و به خاطره بستن کمرش با ناراحتی‌ گفت که نتونسته مثل هر روز کفشش و تمیز کنه

دستمال و گرفتم و کفشای سبز رنگش و براش تمیز کردم

یاد کفشای سبز خانوم ی افتادم

روز تولدّم اونارو پوشید

چون می‌دونست من عاشقشونم

در خانوم ی چیز عجیبی‌ وجود داره

من ذره ذره

جز جز

عاشق

دیوانه شم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد