الان فقط یک حسّ مشت خوردگی دارم
بعد از اون ماجرای تو گچ بودن دو ماه و نیمه حالا به چیزی که ازش میترسیدم دچار شدم
ترس
دلم برای دوباره باشگا رفتن شور میزنه
برا دوباره دویدن
میترسم مثل همون یک ثانیه ببینم که پام میچرخه و تموم، بعد راه رفتن مثل آدم و دوباره برا شیش ماه بذارم کنار
واسه معنی که اگه ورزش تو زندگیم نباشه افسردگی حاد میگیرم ،حالا وحشتزدم میکنه
نبودنش همینطور .
و میترسم بعد از نه ماه برم سر تمرین و از همه عقب تر باشم،ترسم از نو شروع کردن ، کاپیتان تیم بودم و حالا بشم زیر دست ، مربیِ نو جوونا بودم و حالا با همونا تمرین کنم ... اما میدونم این ترسا بیخودیه ، من خودم و میشناسم و میدونم این جور موقع چه تصمیمی میگیرم ،میرم سر تمرین ، احساس عقب ماندگی میکنم ، تلاش میکنم و همه چیز درست میشه.
اوهوم ، حتما همینجوری میشه