...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

من در حق زن درونم همیشه ظلم کردم ، برای داشتن چیزهایی که میخواستم ، برای فوتبال بازی کردن ، برای لباس اسپورت پوشیدن ، برای موهای کوتاه و نفرت از آرایش ، برای دوست داشتن زن ها ، برای داشتن زن ها ...

در حالی که تقصیر اون نبود ، هیچ کدومش تقصیرش نبود ، شاید تقصیر زنهای دیگه بود ، شاید تقصیر مردهای دیگه بود ، با اون قوانین مزحکشون ، با اون اعتقادات فسیلشون ، ولی تقصیر این بیچاره نبود، یعنی نباید ازش متنفر میشدم ، نباید مچاله ای میکردم ، نباید زخمیش میکردم ، اون همیشه اونجا بوده و هست ، یواش یواش دارم یاد میگیرم که دوستش داشته باشم ، بزم آزاد باشه ، آزاد باشم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد