...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

43

به هر حال هر آدمی یه جایی یه گند بزرگ زده

یه جایی با وجود زمان و انرژی و پولی که گذاشته شکست خورده

امروز یکی از همون روزاست برای من

اول حس میکنی یه مشت خورده توی صورتت

بعد میدونی شبیه احمقا شدی

بعد فکر میکنی بمیری هم این کار و ادامه نمیدی

میخوای بمیری تا دوباره شروع کنی

توی ذهنت تصمیم میگیری دوباره شروع کنی

از نو

اینجاها همیشه باس یکی باشه 

ریدی ؟

بهت بگه مقصر هستی ولی میتونی جبران کنی به سختی میافتی ولی میتونی

ذهنت شروع به سریع کار کردن بیافته

دوباره شروع میکنم ...

من دوباره از نو شروع میکنم .



+ حتی از تاثیرات اوشین هم هس .

42

روز آخر شاید یک نامه براش بنویسم

روزی که بدونم بعدش قرار نیس من و ببینه

بگم که دوستش دارم

شاید حالش بهم بخوره

شاید تنفر بشه

ولی این کورسوی امید باشه ته دلم

شاید یک وقت من و خواست

شاید سالها بعد من و خواست


41

دلتنگ شدم خب

خاطره ها هجوم میارن ذهنم که نمیدونم کدوم و او بنویسم

خب ندیدمش

خب من عادت دارم هر روز از صبح تا شب کنارش باشم

غذای سلف و یک دونه بگیریم با هم

با هم غر بزنیم و خسته شیم

توی کلاس شونه به شونه ی هم بشینیم

یک روزی منم مثل اون آدما توی یوتیوب یه ویدئو میسازم تا از راز هام بگم

عکس خودم و خانوم ی رو میگیرم دستم و میگم ببینید

من عاشق این دخترم و هیچ کس نمیدونه

و میدونم هیچ وقت نمیتونم کنارش باشم

فرخ که توی دهه ی چهل ام زندگیش بود همیشه میگفت زن هارو باید بعد از خواب و حموم دید، اونوقت میفهمی واقعا زیباست یا نه.

خاوم ی البته معمولا آرایش چندانی نداره

ونه ی خانو سین بودیم که صبح مادرش زنگ زد به من ، نگران دخترش بود و انگا شک داشت واقعا پهلوی ماست یا نه ، گفت گوشی و ببرم پهلوش ، رفتم توی اتاق، خوابیده بود 

زیبا بود

زیبا

DOMA is dead

 .Love Wins