...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

یک وقتایی میشه که حوصلم از حرفای دخترا توی دانشگاه واقعا سر میره و احساس میکنم مغزم داره منفجر میشه ، یا از کارا و حرفاشون ، این جور وقتا یک ترسی من و میگیره که نکنه نتونم با یک دختر زندگی کنم ؟ نکنه برام تحمل ناپذیر بشه ؟ یا اعصابم از حرفا و درخواستاش خورد بشه و همسر خوبی براش نباشم ؟منی که توی رابطه هام موف نبودم و علتش هم خودم بودم  .. این جور وقتا یک جواب ساده دارم ، خانوم ی ، خانوم ی جواب سوالا و نگرانی های من ِ ، کسی که میتونم ساعتها به حرفش گوش بدم خسته نباشم ، هر روز ببینمش و هیچ وقت خسته کننده نباشه ، باهاش دو هفته برم مسافرت و مطمئن شم کسی هستش که میتونم یک عمر باهاش زندگی کنم ... نگرانی هام و برطرف میکنه ولی بهم یادآوری میکنه فقط یک خانوم ی توی دنیا وجود داره ، فبلا ها اینجوری فکر نمیکردم ، یعنی قبل از اون دو رابطه ای که داشتم ، فکر میکردم دنبال یک آدم خوب ام ، یک کسی که دوستم داشته باشه و خوب باشه ، پیداش کردم ، توی هر دو رابطه ام این ویژگی و داشتند ، ولی فهمیدم فقط این نیست ، اصلا این نیست ، برای طولانی بودن و موندن با کسی خیلی چیزهای دیگه هم هست ، انگار هر آدمی یک قالب با شکل پیچیده بشه که برای بودن با کسی این دو تا قالب باید کنار هم چفت بشن و این اتفاق کم میافته ، یعنی گاها فکر میکنی اون نیمه ی گم شده رو پیدا کردی ولی میفهمی اشتباه کردی، چون تنها بودی اشتباه کردی ، چون به محبت احتیاج داشتی ، ولی حالا میدونی وقت  یک زن جذاب میبینی فقط یک زن جذاب دیدی ، مثل یک اثر هنری که از جلوت عبور میکنه و حتی علاقه ای برای دوباره دیدنش نداری ، چون میدونی یک الماس وجود داره با کفاشای اسپرت نایک و آدیداس ، مانتوهای گل دار ، آستینی که همیشه کمی بالازده ، صورت بدون آرایش ، که بیشتر از اون جذابیتی وجود نداره ...

من در حق زن درونم همیشه ظلم کردم ، برای داشتن چیزهایی که میخواستم ، برای فوتبال بازی کردن ، برای لباس اسپورت پوشیدن ، برای موهای کوتاه و نفرت از آرایش ، برای دوست داشتن زن ها ، برای داشتن زن ها ...

در حالی که تقصیر اون نبود ، هیچ کدومش تقصیرش نبود ، شاید تقصیر زنهای دیگه بود ، شاید تقصیر مردهای دیگه بود ، با اون قوانین مزحکشون ، با اون اعتقادات فسیلشون ، ولی تقصیر این بیچاره نبود، یعنی نباید ازش متنفر میشدم ، نباید مچاله ای میکردم ، نباید زخمیش میکردم ، اون همیشه اونجا بوده و هست ، یواش یواش دارم یاد میگیرم که دوستش داشته باشم ، بزم آزاد باشه ، آزاد باشم ...

من به wikipeidia ,imdb,youtube  واقعا دین بزرگی دارم ، اصلا نمیدونم چه جوری جبران کنم همه ی کمک هایی که به من کردند .

دربند-کلاس هنرپیشگی

من از همه بیشتر دوست دارم با خانوم سین ، دختر عمه ام ، برم سینما ، ما یک سیستم مغزی مشابه داریم که توی صحنه هایی که هیچ کسی نمیخنده از خنده منفجر میشیم ، حالا که پاش شیکسته و من دو روز توی هفته میرم پهلوش که از خونه نشینی افسرده نشه ، مجبور شدم فیلم دربند و کلاس هنرپیشگی و تنهایی برم ، و دوباره همون اتفاق ، من دو دستی جلوی دهنم و میگیرم که خنده های بیمار گونه ام بقیه تماشاگرای جدی و اذیت نکنه .


خانوم سین دختر فوق العاده ایِ ، همیشه آرزو میکنم یک مردی که به اندازه ی اون فوق العاده است باهاش ازدواج کنه هرچند میدونم نشدنی هستش ، تنها کسی هستش که علاوه بر این که هیچ هوموفوبیا و ترنس فوبیا ای نداره ، اطلاعاتش هم بسیار کامل و صاحب نظر ، اولین بار خودش هم میگه بعد از دیدن فیلم کوهستان بروکبک تازه همجنسگراهارو میفهمه ، و توی فیلم میلک این موضوع به اوجش میرسه ، آدمی هست که برخلاف من ، خیلی کم سر فیلم ها گریه میکنه ، ولی برای هاروی میلک ...

Xfactor-LGBTQ

اکس فکتور 2012 رو که دیدم دوست دارم در مورد LGBTQ  هایی که توش شرکت کردند یا باهاش ارتباط داشتند بگم  و این موضوع خیلی خوشحالم میکنه که توی یک برنامه با این عظمت و تماشاگر ، این افراد هم وجود دارند .


jason brock : اجرای اولش و همراه با دوست پسرش اومد ، و دو تا دوست دیگرش ، اون چیزی بود که مردم از یک انتظار دارند ، یعنی اون رفتار و مدل حرف زدن ، وقتی میاد روی صحنه با صدای نازک از دیدن demi  اظهار خوشحالی میکنه و بهش میگه دوست پسرش خیلی دوستش داره ،یک گی شاد و کاملا خارج از کلوزت ، دوربین میره روی صورت مشمئزشده ی مردم و simon cowell  و اون چشم غره ی معروفش ، یکی از داور ها ازش میپرسه آرزوت چی هست ؟ و اون با شور شروع میکنه از صحنه ای که دوست داره توش اجرا بکنه و نورهایی و توی فضا براش منفجر میشن و ... ، صدای خنده و باز هم قیافه ی مشمئز از کمبود مردونگی مورد احتیاج تماشاگران ، سایمون دوست نداره ادامه پیدا کنه و با بیحوصلگی میخواد ازش که شروع کنه ، شروع میکنه و یک صدای بینظیر و یک اجرای بینظیر ، قیافه ها عوض میشن ، همه ی اون قیافه های مشمئز شده جاشون به تحسین و شگفتی میدن ،پر از صدای جیغ و هورا و جیسون که برمیگرده توی آغوش دوست پسرش، جیسون خوب بالا اومد توی شانزده تای اول هم اومد ولی با انتخاب آهنگ های احمقانه ی LA Reid ، دوازدهم شد . حتی حذفشم دوست داشتنی بود ، فکر میکنم که موقع حذف تنها کسی بود که لبخند زد ، گریه نکرد یا نلرزید ، با لبخند خدافظی کرد و رفت .


Quattro :  یک پسر با لباس عروس سفید و رژ لب صورتی و البته یک جور چشمای غمگین که من از همون لحظه ی اول دوستش داشتم ، روی صحنه میاد و کاملا قابل انتظار و به طور معمول زنها واکنششون بهتره ، دمی و بیریتنی ذوق میکنن و براش دست تکون میدن ولی مردها نتظر یک اجرای احمقانه اند ،دمی باهاش حرف میزنه ، اونجا صدای زمزمه میاد در موردش ، نمیفهمم چی میگن ، جواب میده براش مهم نیس ، براش مهم نیس بهش میخندن یا چی فکر میکنن ، اونجوری که دوست داشته باشه زندگی میکنه ، آهنگ کاملا مربوط به این ظاهر و میخونه Lady GAga-Iwas born this way  ، صدای خیلی جالبی نداره ، اجراش دوست داشتنی و از ته قلب میخونه ، همین میشه که همه تماشاگرام براش بلند میشن و دست میزنن با یک رای منفی ال ای رید و دو رای مثبت بیریتنی اسپیرز و دمی منتظر رای سایمون هستش ، سایمون همش میخنده و رای مثبت میده ، میگه گاها یک روزایی باید دوز دیوانگیش و ببره بالا و امروز همون روزه میره مرحله ی بعد و دیگه ندیدنش کاملا قابل پیش بینی بود .


مادرهای beatriec miller :بئاتریس یکی از مورد علاقه های من بود ، همراه با کارلی رز ، دو تا دختر سیزده ساله با صداهای بینظیر و اجراهای بینظیر ، کارلی رز دوم شد و بئاتریس هشتم ، صدای بئاتریس دیوان کننده است ، ولی فضار مسابقه براش خیلی زیاد بود و صداش داغون شده بود و خودش هم همین طور ، توی یک مرحله که میرفتن خونه ی شرکت کننده ها معلوم شد که توی یک خانواده ی لزبین هست و دو تا مادر داره و البته یک خاواده ی لزبین قالبی ِ بوچ-فمه .


فک میکردم بیشتر بود .... اگه باقیش یادم اومد اضافه میکنم .


Listening to :Foo Fighters-Walk