...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

شبکه ی بی بی سی توی قسمت "نوبت شما " موضوع اش مسائل مربوط به ترنسکشوال ها و ترنسجندر ها بود ، کامنت هی مردمی توی این قسمت خیلی بهتر از همجنسگراها هستش چون مساله شرعی هست و توش خبری از قوم لوط و عذاب و الهی نیست ولی سوالی که از طرفی پرسیده میشه این هستش که وقتی جامعه این همه مشکل بیکاری و گرونی و فقر و ... داره چرا جای پرداختن به این موضوع اصلا وجود داره .این همون ظلمی هستش که علیه همه ی اقلیت های اتفاق میافته ، اینجا پر از دیکتاتور های کوچولو هستش که فقط قدرت دستشون نیافتاده . نمیدونن اون آدمها بیشتر از هرچیز تشنه ی قبول شدن هستند ، نمیدونن اون آدما به خاطر عمل نامناسب و بی کیفیت  خودکشی نمیکنن که به خاطر از خونه بیرون انداخته شدن چرا ، به خاطر ترک شدن ها و مورد نفرت قرا گرفت ها چرا ، و نمیدونن چه قدر همجنسگرا فقط به خاطر نگاه های مردم و قابل قبول نبودن توی چاه این عمل ها میافتند ، مشکل اساسی دولت نیست ،مشکل اساسی اعدام شدن همجنسگراها نیست ، مشکل اساسی قوانین خشونت بار نیست ، این ها عوض خواهند شد ، حکومت ها کنار میرن و قوانین تغییر خواهند کرد و در آخر ، اصلا خواهی بگو صد سال دیگر ، ما میمانیم و تو ، ما میانیم و نفرت ریشه دار درون تو . 

مادر جان مریض است و من برای بار سوم سوپ درست میکنم ، دو بار قبلی مربوط به مریضی قبلی مادر جان و برادر جان بود .

مادر جان مریض است و خوب سوپ نمیخورد ، لابد بدمزه است .

مادر جان مریض است و همین حالا تب 39 درجه دارد و برای آن چهار تا لیوان آب لیمو شیرین هنوز دارد تشکر میکند .

مادر جان مریض است ولی شوخ طبعی اش را از دست نمیدهد و مدام ماجراهای با مزه تعریف میکند . 

مادر جان دو آمپول نزده دارد ، یعنی میترسد ؟

پنج شنبه هم مهمان دارد . 

یحتمل در را باز نکنیم .

یک رفیقی دارم هر سال جور میکنه بریم چند روز یک خیریه ، همه ی زحماتش و اون میکشه ، من فقط اونجا میرم دم غرفه ی غذا وایمیستم و روز اول یاد میگیرم چند تا چیز درست میکنم و تا روز آخر میفروشیم ، برای من از این لحاظ کارهایی که فکر میکنم هیچ وقت نخواهم انجام داد و عملی میکنم جالب هستش .

مثلا پارسال روزی هشت تا کیک وانیلی و شکلاتی میپختم ، که خودم هم حتی باورم نمیشد  ، امسال پیراشکی و سنبوسه و دست پیچ درست میکردم ، تجربه ی خوبی هستش ، من که میدونم این کار و برای خودم میکنم ، تا کارهای جدیدی یاد بگیرم ، یا با دوستان قدیمی احساس ذره ای مفید بودن بکنیم ، پارسال خانوم الف و هم بردم اونجا ، روز چهارمی که داشتم میرفتم خیریه ، خانوم میم اس ام اس زد خانوم الف هم اینجاست ، واکنش اولیه ، کپ کردن ،واکنش ثانویه ، عصبانی شدن ، واکنش سوم به بیخیالی زدن ، رفتم سلام علیک کردم ، چند ماه همدیگر و ندیده بودیم ، قسمت خوبش اون اطمینان بود که چه در خوب که اون رابطه تموم شد ،بهترین و درست ترین کار و کردم  چه قدر الان حالم بهتر و آرومترم .


Listening To : On My Knees-Jaci Velsques

خانوم ی دیروز ضبط داشت، گفتم بیام ؟ ، گفت بیا ، خیلی خوب بود  .یک چیزی که هنوز به خاطرش میسوزم کنسرت سال پیششون بود ، خانوم ی توی دانشگاه سه تا دوست داره ، چون سهم ما فقط دو تا بود،هیچ کدوم نرفتیم ،آخه این چه منطقی بود ؟ ، هرچی من پیشنهاد دادم بین سه تامون قرعه کشی ای ، مسابقه ای :دی ، چیزی برگزار کنیم ، کسی بول نکرد ، اونجوری 66.66666666 درصد شانس حضور داشتم :|


خانوم ی را در یک کلمه تعریف کنید : perfect .


امروز که بعد امتحان همه قاطی ، عصبانی و اشک آلود (!) بودند ، وقتی داشت میامد به سمتمون تمام مدت داشتم لبخند بهش میزدم ، آمد و جلوم ایستاد و دستم و گرفت و خندید ، گفت انگار فقط ما دو تا اعصاب داریم .


ای کاش 66.66666666 درصد که هیچ ، 0.666666666 درصد شانسی بود ... ای کاش یک ذره ، ای کاش شدنی بود  ... 


Listening To :Nice Dream-Radio Head 

این آهنگ بخشی از موزیک متن HIMYM بود ، وقتی پخش شد ، انگار یکی با پتک زد توی صورتم .

RIP Harvey Milk

میخواستم برای سالروز مرگ هاروی میلک بیام و پست بگذارم .

نیومدم .

مرد تو خیلی بزرگ بودی ... 


Harvey Milk shares the daily comic strip with friend Denton Smith, 1976 by Dan Nicoletta




Harvey Milk's Suit Harvey Milk's Suit, 7/26/1995 by Dan Nicoletta




عکس ها از Danny Nicoltte هستش (http://dannynicoletta.com/portfolios/milkandhoney/index.shtml )