-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 22:46
یادم نمیاد این جمله را کدام آدم معروفی گفته بود اما میگفت که زنهایی که بتونی باهاشون بخوابی زیاد هستند باید زنی و پیدا کنی باهاش بیدار بمونی ،مسلما اون آدم تعریف متفاوتی از بیدار بودن با من دارد ولی خانوم ی جان ، من شکی ندارم خوابیدن باهات چه قدر میتواند فوق العاده باشه ، ولی اولین بار هستش که حس میکنم هزاربرابر بیدار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 18:25
شبکه ی بی بی سی توی قسمت "نوبت شما " موضوع اش مسائل مربوط به ترنسکشوال ها و ترنسجندر ها بود ، کامنت هی مردمی توی این قسمت خیلی بهتر از همجنسگراها هستش چون مساله شرعی هست و توش خبری از قوم لوط و عذاب و الهی نیست ولی سوالی که از طرفی پرسیده میشه این هستش که وقتی جامعه این همه مشکل بیکاری و گرونی و فقر و ......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 18:07
مادر جان مریض است و من برای بار سوم سوپ درست میکنم ، دو بار قبلی مربوط به مریضی قبلی مادر جان و برادر جان بود . مادر جان مریض است و خوب سوپ نمیخورد ، لابد بدمزه است . مادر جان مریض است و همین حالا تب 39 درجه دارد و برای آن چهار تا لیوان آب لیمو شیرین هنوز دارد تشکر میکند . مادر جان مریض است ولی شوخ طبعی اش را از دست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 آذرماه سال 1392 17:48
یک رفیقی دارم هر سال جور میکنه بریم چند روز یک خیریه ، همه ی زحماتش و اون میکشه ، من فقط اونجا میرم دم غرفه ی غذا وایمیستم و روز اول یاد میگیرم چند تا چیز درست میکنم و تا روز آخر میفروشیم ، برای من از این لحاظ کارهایی که فکر میکنم هیچ وقت نخواهم انجام داد و عملی میکنم جالب هستش . مثلا پارسال روزی هشت تا کیک وانیلی و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 آذرماه سال 1392 17:38
خانوم ی دیروز ضبط داشت، گفتم بیام ؟ ، گفت بیا ، خیلی خوب بود .یک چیزی که هنوز به خاطرش میسوزم کنسرت سال پیششون بود ، خانوم ی توی دانشگاه سه تا دوست داره ، چون سهم ما فقط دو تا بود،هیچ کدوم نرفتیم ،آخه این چه منطقی بود ؟ ، هرچی من پیشنهاد دادم بین سه تامون قرعه کشی ای ، مسابقه ای :دی ، چیزی برگزار کنیم ، کسی بول نکرد ،...
-
RIP Harvey Milk
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 18:44
میخواستم برای سالروز مرگ هاروی میلک بیام و پست بگذارم . نیومدم . مرد تو خیلی بزرگ بودی ... عکس ها از Danny Nicoltte هستش ( http://dannynicoletta.com/portfolios/milkandhoney/index.shtml )
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 17:24
با آقای نون رفتیم یک کافه ی خیلی خوب ، وقتی همدیگر و پیدا میکنی در چنین شرایطی کلی حرف برای زدن دارید ، یک شافل شکلاتی بینظیر و براونی داغ با سه اسکوپ بستنی خوردیم ، واقعا کیک هاش خوشمزه بود ، قرار گذاشتیم یک بازی کنیم به این شکل که هرکسی اسم یک آدم معرفی جوری که مطمئن باشیم طرف مقابل میشناستش از جامعه ی LGBT و بگه و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 17:07
مجله ی پیپل هر سال یک رای گیری داره توی موزیک و تلوزیون و سینما محبوبترین آدم ها رو با رای مردم انتخاب میکنن ، نکته ی جالبی وقتی که داشتم رای میدادم توی قسمت بهترین بازیگر کمدی مرد بود ، نامزدهاش : Chris Colfer ، خودش گی هست و توی سریال گلی نقش یک گی و بازی میکنه . Darren Criss خودش گی نیست و لی توی سریال گلی نقش یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 16:53
اول در مورد غیبتم بگم ، شرمنده ی کاکتوس و زیتون جان که اومدن نبودیم ، نمیدونم چی میشه که آدم یوهو دچار خفگی میشه ، این در مورد کارهای اختیاری و لذت بخش مثل وبلاگ نوشتن هست تا کارهای مهم و ضروری، مثل یک چاه میمونه ، وقتی دو روز انجامش ندی مثل اینکه همش عمیق تر میشه ، ، هرچی دیرتر دوباره شروع کنی سختتر میشه ،مثل افسردگی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 آذرماه سال 1392 13:25
با آقای نون و یک سری بچه های دیگه که خانوم ی و سین و میم هم شاملشون میشن ترم یک آشنا شدم ،دو سال اول بیشتر صمیمی بودیم و به بیرون رفتن و تفریحات سالم زیادی پرداختیم ، همیشه هم ارتباط خیلی خوبی با آقای نون داشتم ، اولین کسی هم که از دگرباش بودنم خبر دار شد آقای نون بود ، همیشه هم حمایت کننده بود ، خانوم سین وقتی اتفاقی...
-
African Cats(Spoiler Alert
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 16:45
کاکتوس اگر خواستی این مستند و ببینی ادامه رو نخون :دی مستند گربه های آفریقایی و دیدم ، مسند قشنگی بود با یک سری صحنه های خیلی فوق العاده ، مخصوص حیات وحش دوستان شیر و چیتا و کفتار ، دو تا صحنه داشت که داغونم کرد ، یعنی اگر کسی توی یک فیلمی ، مثلا انیمیشن این دو صحنه رو میگذاشت میگفتم چه قدر شعاری و مزخرف ، ولی توی...
-
in the arms of the angel
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 16:15
بعضی از آغوش ها گرفتن ها و کشیده شدن ها خیلی خوبند مثل وقتی که خانوم ی ِمدرسه سال پیش دانشگاهی من و آغوش کشید ، از اون وقتایی بود که نفس توی سینه ام یخ بسته بود ، از کنار هم رد شدیم ، ولی اون برگشت ، گفت حالت خوبه ؟ ، لابد شونه انداختم بالا ، گفت میخوای بغلت کنم ؟ ، بغلم کرد، مثل گم شدن توی یک دنیای گرم و نرم و آروم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 17:56
خانوم ی میتونه پروژه ای و که همه باهاش 19-20 ساعت مفید سر و کله زدن و جلوی خود من توی سه ساعت تمومش کنه .بعد خودش میزان باهوش بودن و فوق العاده بودنش و قبول نداره .
-
خانوم ی
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 17:48
توی شلوغی راهرو دانشگاه ، همونجایی که توی یک لحظه همه سرازیر میشن توش و همهمه و سر و صدا و تجمع آدما باعث میشه صدای خودت و هم نشنوی ، میشنوم که صدام میکنه ، میترسم برگردم نگاه کنم ، الان نباید اینجا باشه ، باید توی طبقه ی منفی سه پر از سوسکی که ازشون متنفره با دستگاه های آزمایشگاه سر و کله بزنه ، برمیگردم ، بین همه ی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 18:40
Depressed mood (sometimes shows up as irritability) Loss of interest or pleasure in life (don't enjoy things you used to enjoy) Significant change in appetite (up or down) Abnormal changes in sleep pattern (too much or too little) Fatigue or loss of energy Feelings of worthlessness or inappropriate excessive guilt...
-
RIP Brandon Tina
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 18:07
نکته ی اول اینکه خودم نمیدونم چرا راجع به این آدمها مینویسم ، اونم توی یک وبلاگی که تعداد خواننده اش از سه چهار نفر امکان نداره بالاتر بره (ممنون از همشون ) ، ولی با خودم میگم شاید مادری که فرزند همجنسگرا داره بخونه ، شاید برادری که خواهر ترنسکشوال داره بخونه ، به خاطر همون یک صدم درصد هم نوشتنش میتونه مفید باشه ، و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 17:26
نمیدونم گریه های این چند روز تاثیرات این چهار میل پروژسترونی هستش که هر شب میخورم یا نه ، واقعا زندگیم به گه کشیده شده . نه ، فکر میکنم فقط واسه همونه .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبانماه سال 1392 17:59
دلم واسه آقای ف و الف تنگ شده ، و جور نابی که بهم نیگاه میکنن .پنج شنبه رفتم خونشون ، با یک دوست دیگشون آقای صاد ، که با من دست نمیده ، به خاطر دلایل مذهبی ، آقای الف و ف هم مذهبی هستند ، بیرون بریم اذان بگن حتما یک مسجد وایمیستن واسه نماز ، من رفقای چادریم هم این کار و نمیکنن ، ولی با من آقای الف و ف دست میدن ، آقای...
-
RIP Rebecca Sedwick
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 19:24
یک ماجرای ساده دختری به اسم ربکا : به خاطر آزار و اذیت هایی جسمی ، روحی و اینترنتی به مدت یک سال که توی مدرسه توسط دو دختر دوازده و چهارده ساله میشده : در تاریخ 9.9.2013 صبح وقتی با اتوبوس میره مدرسه به جای مدرسه رفتن میره روی یک ساختمون و خودش و پرت میکنه پایین ، به همین سادگی میمیره و اونوقت یکی از همین دختر ها توی...
-
mary lambert
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 19:11
تو خیلی خوبی ، هر بار که میخونی she keeps me warm من داغون میشم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 09:51
از کجا شروع کنم ؟ از خانوم میم ، رفیق شفیقم ، که تابستون سال یش بود که ما داشتیم میرفتیم خونشون چتر شیم ، پدر و مادرش رفته بودن سفر ، من از کلاس زبان میومدم هی گفتم خودم میام اونم هی گفت نه میاد اونجایی که از تاکسی پیاده میشم دنبالم ، خلاصه سوار ماشینش شدیم ، در اون خیابون های شلوغ پلوغ آروم ماشینش خورد به ماشین جلویی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 19:48
یک عکسی تیو اینستاگرام یک دوست سوئدی بود که زیباترین آدمی که میشناسین و تگ کنین ، من خانوم ی رو تگ کردم ، اومده در کامنت فقط یک عکس گلابی گذاشته ، یعنی احساس میکنه به شکل گلابی واری چاقه و اصلا خوشگل نیست و من زر الکی میزنم :))) نه این آدم فوق العاده نیست ؟
-
داداشی
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 19:43
یک داداشی هم دارم با همه دنیا گند اخلاقه جز من . کاراش من و داغون میکنه بس که خوب و مهربونه ، یعنی یک بار سال پیش من نزدیک بود سه ملیون تومن اش و بدم به باد ، یه سوتی اینترنتی دادم (ابته بعدش پس دادن اون پول و ) ، انقدر حالم بد بود که واقعا میخواستم بزنم خودم و بترکونم ، رفته بودم تو اتاق بیرون نمیومدم ، اومد تو اتاق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 آبانماه سال 1392 20:05
صدای خنده ی مادرم میاد . خیلی خوب میخنده ، بلند و رها .
-
Seth Walsh
شنبه 4 آبانماه سال 1392 21:17
نباید با سیزده سال سن خودت و حلقه آویز میکردی ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آبانماه سال 1392 12:20
i'm amazed when i look at you.not just because of your looks ,but because of the fact that eveything that i've ever wanted is right in front of me source : Insta گرفتن دستش وقتی ترس افتادن داره .. نگاه کردن به این صحنه بشه مثل قشنگترین عکسی که تا حالا گرفته شده .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 17:31
و این دو محبوبترین زوج عالم برای من اند . جیم و تاد . پ.ن : الن و پورشیا هم هستند اما عکس خوب فیلتر نشده ازشون نیافتم ( امسال الن مجری اسکار هستش )
-
و منم هیچ وقت رد نمیکنم
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 17:12
بعضی از دست هارو هیچ وقت نباید رد کرد ، مثل دست سیاه راننده تاکسی که شیرینی بهم تعارف کرد .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 19:11
Worst Day Ever بیخیال بابا ... دوست دارم چند هفته گوشیم و خاموش کنم ، خلاصی از زنگ و مسیج و اینستاگرام و فیسبوک . مغزم داره میترکه . الان توی یک برنامه ای یک موسسه و آورده بودن به اسم آتیه ( http://www.atiehclinic.com/ ) ، دوست دارم یک روزی برم پهلوشون برای درمان استرس ، یک مقداری زود تپش قلب میگیرم توی اتفاقات ساده ی...
-
حق نشر
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 19:07
میام اینجا فقط برای این پست میگذارم که این دزدی و انجام ندم ، ذغالی عزیز ، اگر تو نبودی من میشدم 14334 امین نفری که از مجتبی طباطبایی کتابش و دزدیم ... ولی تو هستی ، منم میرم چهارده هزار تومن میدم ، پول زیادی نیست ، اندازه ی یک مسیر آژانس مینی سیتی تا انقلاب ، یا اندازه ی یک دونه پیتزا . گاها هم فکر میکنم این همه...