Worst Day Ever
بیخیال بابا ...
دوست دارم چند هفته گوشیم و خاموش کنم ، خلاصی از زنگ و مسیج و اینستاگرام و فیسبوک .
مغزم داره میترکه .
الان توی یک برنامه ای یک موسسه و آورده بودن به اسم آتیه (http://www.atiehclinic.com/) ، دوست دارم یک روزی برم پهلوشون برای درمان استرس ، یک مقداری زود تپش قلب میگیرم توی اتفاقات ساده ی روزمره .
تپش قلب الان ربطی به استرس نداره .
من میگم این ماجرا مثل سریال L Word میمونه ، مثل ارتباط آلیس و دنا ، هردوشون آدم های خوبی اند ، آلیس بیشتر از دنا درگیر رابطه است و این بی تعادلی با خداحافظی دنا تموم میشه ، آلیس نابود میشه ، کلی زمان طول میکشه ، هیچکسی براش دنا نمیشه ، تا زمانی که تاشا رو پیدا میکنه ، تاشا میشه بزرگترین و بهترین اتفاق زندگیش .
تاشا ات و پیدا کن ..
منم دنبال تاد زندگیمم .
دارم دو قرن سکوت و میخونم ، آخرین باری که کتاب خوندم یادم نمیاد ، توش از داستان سنمار و نعمان هم گفته بود .
من عاشق گوش دادن به این آلبوم غریبه فریدون ام ، بهترین کاستی که داشتم بود ، اگه رادیو یکی از آهنگاش و پخش کنه میمیرم . " یک دکمه ی پیرهنشون ... یک ذره خاک تنشون ... "
دلم آقای ف میخواد ، بریم کوه ، ولی حسابی داره برای با آقای الف بودن تلاش میکنه و واقعا وقت نداره .
شبا که پس از باران میگذاره ، واقعا عاشق شنیدم موزیک ابتداشم . (http://dl.topnaz.com/fun/2012/4/audio/Pas-Az-Baran.mp3)
این آقا خوندتش .
بیا با هم چایی بخوریم ، نترس ..
مثل موزیک متن فیلم از کرخه تا راین
دلم سارا هم میخواد ، اون فرار کرده ، میخواد دو سه ماه تنها باشه ، جاش خیلی خالیه .
دلم برادرم و هم خوشحال میخواد .
دلم ترک اعتیاد آقای میم و هم میخواد .
دلم پول زیاد برای خانواده ی ی میخواد .
دلم کوچه های بی دست انداز میخواد .
دلم آقای عین چشم پاک میخواد .
دلم ورشکست نشدن آقای قاف میخواد .
دلم تموم شدن کابوسای خانوم نون میخواد .
دلم نلرزیدن دستای خانوم نون میخواد .
دلم خوشحالی خانوم الف میخواد .
دلم دستای خانوم ی رو میخواد ، که بزارتشون روی سرم و آروم شم ... آروم
میام اینجا فقط برای این پست میگذارم که این دزدی و انجام ندم ، ذغالی عزیز ، اگر تو نبودی من میشدم 14334 امین نفری که از مجتبی طباطبایی کتابش و دزدیم ... ولی تو هستی ، منم میرم چهارده هزار تومن میدم ، پول زیادی نیست ، اندازه ی یک مسیر آژانس مینی سیتی تا انقلاب ، یا اندازه ی یک دونه پیتزا . گاها هم فکر میکنم این همه موزیک ، اینهمه سریال و فیلم که ما همشون و مجانی حیف و میل میکنیم ، اگه یه وقتی از ایران رفتم چه جوری پرداختش کنم ؟
http://s1.picofile.com/file/7683585913/tabatabaee_inm_orq_ir.pdf.html
مجرد و فارغ از روابط احساسی بودن یک جور آرامش و سکوت ذهنی میده که واقعا قادر به ترکش نیستم .
پ.ن : خانوم ی استثناست البته .
خانوم ی باهوش هستش ، بدون شک ، آدم هارو میشناسه ، از معدود کسایی هست که من وخوب میشناسه ، سه تا قطعه ی ده دقیقه ای از پاگانینی برام میگذاره که انتخاب کنم روی کدومشون کار کنه ، هر سه رو گوش میدم البته بدون توجه و حتی بلند کردن سرم که آقای عین بالای سرمون داره مداوم حرف میزنه ، قبل از اینکه انتخابم و بگم حدسش و میزنه انتخابم کدومه ، درست هم میگه ، همیشه درست میگه ..
یک بار گفت ای کاش با هم میرفتیم آلمان واسه فوق ، البته منظورش فقط به من نبود ، ولی خانوم سین که سال بعد مهاجرت میکنه آمریکا ، خانوم میم هم میخواد بره کانادا ، میمونیم من و خانوم ی ، واقعا شدنی هست ؟ ، معدلمون خیلی شبیه همه ، یعنی اگر واسه یک جا رزومه بفرستیم احتمال قبول شدن یا نشدنمون خیلی نزدیکه ، فک کردن هم بهش برام مثل یک رویاست .. من و خانوم ی توی یک خونه ، با هم بیدار شدن ، با هم صبحانه خوردن ، با هم درس خوندن ، با هم فیلم دیدن و موزیک گوش دادن ، مطمئنم چیزی بیشتر از این نمیخوام ..
خانوم ی دوست داشتنی ، خانوم ی کامل و بی نقص ، دستم یک وقتهای آروم میکشم روی صورتش ، میخوام از واقعی بودنش مطمئن شم .
فردا روز Spirit Day هستش ، البته تقریبا روزی چند تا واقعه ی مربوط به LGBTQ وجود داره که من اگه بخوام راجع به هرکدوم صحبت کنم کلی پست میشه ، اما خود این وقعا برای من خیلی ناراحت کننده بود ، اسپیریت دی روز مبارزه با خشونت و قلدری علیه LGBTQ جوان و نوجوان هستش ، توی این روز به نشانه ی حمایت رنگ بنفش تنشون میکنن ، رویداد شدن این روز به خاطر مجموعه خودکشی های پنج پسر نوجوان توی اکتبر 2010 اتفاق افتاد و توی راسشون خودکشی Tyler Clementi ، پسر هیچده ساله ای که توی سال اول دانشگاه اش با پسری به نام Ravi هم اتاق میشه ، قبل از اومدن به دانشگاه برای خانواده اش آشکار سازی میکنه ، پدرش سریعا اون و میپذیره ولی مادرش به گفته ی خودش به خاطر آموزه های مسیحی اش ابتدا اون و رد میکنه ، راوی ، هم اتاقی تایلر ، با گذاشتن دوربین توی اتاقشون از تایلر فیلم میگیره و اون و توی اینترنت پخش میکنه ، تایلر اول به مسئولین خوابگاه مراجعه میکنه و از اونها میخواد تا یک اتاق جداگانه بهش بدن ، راوی دوباره این کار و تکرار میکنه و روزی که میدونسته پارتنر تایلر میاد توی اتاقشون یک دوربین رو به تخت تایلر میگذاره و اون و توی توییر پخش میکنه ، تایلر اتاقش و ساعت 6:30 بعد از ظهر ترک میکنه ، ساعت هشت بعد از ظهر روی پل جورج واشتگتن ایستاده و از طریق پیام فیس بوکی اعلام میکنه : دارم از برج جورجیا واشتنگتن میپرم ، معذرت میخوام . و جسدش و چند روز بعد پیدا میکنن ،سر و صدا بلند میشه ، تا جایی که باراک اوباما و هیلاری کلینتون سخنرانی راجع به قلدری علیه LGBTQ و چه گونگی جلوگیری از اون انجام میدن . البته این حمایت ها هم کاملا جنبه ی سیاسی داره و از همون سال 1978 که هاروی میلک پیروز شد و آنیتا برایانت به خاطر مخالفت هاش همه ی موفقیت های کاریش از بین رفت ، از همون موقع فهمیدن این حمایت اوضاع و براشون خیلی بهتر میکنه ، کاری که اورلان هم کرد . بگذریم از پوتین ، روسیه شد مثل ایران خودمون :) !
پ.ن : امیدوارم هیچ کسی نامید نشه ...