دیروز که روحانی و وسطِ میدون ونک دیدم ، خواستم برم جلو بگم برادرِ من ، ما اینجا ظهرا میشینیم هایدا کوفت میکنیم ، نرین توش ، هیچی دیگه ، نرفتم .
امروزم که رفتم تجریش کادوی عروسی بگیرم ، تو این بحرانِ مالی ! ، شنیدم ولایتی اومده سخنرانی کرده امام زده صالح .
توی این فضایی سیاسی همش یاد جمله صادق هدایت میفتم: سیاست چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را میدهند دست متخصّص، نه دست من و امثال من. ولی ضمناً همهمان بچهٔ سیاستیم.
حالا که بازار چماق زنی داغ ، ما کلا ملتِ چماق به دستی هستی ، حکومتمون به کنار ، کافی بشنویم مثلا یکی به جلیلی ری میده ، فحش ناموسی و ساندیس خور و جیره خورِ دولت و اینها کمترینش ، یا بشنویم یکی به روحانی ری میده ، فتنه ۸۸ و خاس و خاشاک و اینها نصیبش میکنیم ، یا ری نمید ، یا اونایی که ری نمیدان بشنون یکی ری میده ...
حالا بگذره این انتخابات ، تفسیری بعدش و جنگای بعدش در راه
اون موقعی که جسد بیل میافته لای درِ آسانسور و در میخوره به جسد و باز و بسته میشه
من خیلی میمیرم
خیلی .
این مشت خوردگی امروز تقصیر هیچ کس نیس
فقط سؤ تفاهم هست
ولی این سؤ تفاهمها حسابی من و ناراحت میکنه .
خانوم ی از دستت ناراحتم با این که تقصیری نداری .