...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

...

پرحرفی‌های یک ذهن ذغالی

21

دیروز که روحانی و وسطِ میدون ونک دیدم ، خواستم برم جلو بگم برادرِ من ، ما اینجا ظهرا میشینیم هایدا کوفت می‌کنیم ، نرین توش ، هیچی‌ دیگه ، نرفتم .

امروزم که رفتم تجریش کادوی عروسی‌ بگیرم ، تو‌ این بحرانِ مالی ! ، شنیدم ولایتی اومده سخنرانی‌ کرده امام زده صالح .

توی این فضایی سیاسی همش یاد جمله صادق هدایت میفتم: سیاست چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را می‌دهند دست متخصّص، نه دست من و امثال من. ولی ضمناً همه‌مان بچهٔ سیاستیم.

حالا که بازار چماق زنی‌ داغ ، ما کلا ملتِ چماق به دستی‌ هستی‌ ، حکومتمون به کنار ، کافی‌ بشنویم مثلا یکی‌ به جلیلی ری میده ، فحش ناموسی و ساندیس خور و جیره خورِ دولت و اینها کمترینش ، یا بشنویم یکی‌ به روحانی ری میده ، فتنه ۸۸ و خاس و خاشاک و اینها نصیبش می‌کنیم ، یا ری نمید ، یا اونایی که ری نمیدان بشنون یکی‌ ری میده ...

حالا بگذره این انتخابات ، تفسیری بعدش و جنگای بعدش در راه

20

اون موقعی که جسد بیل میافته لای درِ آسانسور و در میخوره به جسد و باز و بسته می‌شه

من خیلی‌ می‌میرم

خیلی‌ .

 

19

این مشت خوردگی امروز تقصیر هیچ کس نیس

فقط  سؤ تفاهم هست

ولی‌ این سؤ تفاهم‌ها حسابی‌ من و ناراحت می‌کنه .

خانوم ی از دستت ناراحتم با این که تقصیری نداری .

18

بهنویس‌ام امروز حالش خوب نیس ، همش گیر داره .

 

اینستگرام بهترین قسمت زندگی‌ منِ .

17

رفتم بسکتبال و ، خوب بود ، یعنی‌ حتا می‌شه گفت عالی‌ بود ، هرچند توی سه امتیازی زدن مشکل دارم و توی پیک کردن .ولی‌ باز توی سه تای اول‌ام ، رفتیم برای مسابقات خدا کنه یک جایزه خوب بدن از این بحرانِ مالی در بیایم ،من اساسا تفاوتِ طبقاتی و توی خونه میبینم که اون کفش ۴۰۰ هزار تومنی میخروس دویدن روی الپتیکل ، من با بند ده دور در مچ پاهام و می‌بندم که باز دهانم و سرویس نکنه .