بشرا اولین دختری بود که دوست داشتم
هم سرویسیِ چهارم دبستان !
الان که فک میکنم یک شباهتهای اساسی با خانوم ی داشت
یک روز صبح اومد توی سرویس و به خاطره بستن کمرش با ناراحتی گفت که نتونسته مثل هر روز کفشش و تمیز کنه
دستمال و گرفتم و کفشای سبز رنگش و براش تمیز کردم
یاد کفشای سبز خانوم ی افتادم
روز تولدّم اونارو پوشید
چون میدونست من عاشقشونم
در خانوم ی چیز عجیبی وجود داره
من ذره ذره
جز جز
عاشق
دیوانه شم
من بدون خانوم الف خیلی تنهام
من خانوم الف و خیلی اذیت میکنم
معذرت که جای تو خانم ی رو دوست دارم
معذرت
و معذرت که هوای تنِ خانوم ب رو میکنم
بهنویس و باز میکنم
خستم
خیلی خستم
و حالا اینجا موزیک داره مدام تکرار میشه
و چشمای من به من از توی نوشتهها زلّ زدن با همون هالهٔ قرمز
با همون رگاهای خونی
یک زیبا در دنیا وجود داره
یک همهٔ دنیا
خستم
خستم
دود
دود
بمب
مرگ
آدمها میمیرن و از چشم چپ من یک قطره اشک میریزه
خستم
خیلی خستم
بیا بریم
جایی که تمدن نیست
آدمها گند زدن توی همهٔ این کرهٔ خاکیِ لعنتی
آدمها
اشرف مخلوقات
عزم پرسید یعنی میگی یک اسب از من بالاتره ؟
صریح گفتم معلومِ
معلوم بود
شاتِ اول